|
|
شیرپارمیداروندارن برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:23 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
خخخخخخخخخخ برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:15 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
قیافه دخترا وقتی واسشون خواستگارمیاد قیافه ابجی کوچیکه ابجی وسطی قیافه داداشه برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:11 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:9 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:7 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:7 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:6 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:6 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:5 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:4 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:3 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 12:2 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
به جون خودش کاملا واقعی!!
یه کی از فامیلامون رفت نذری بده یارو بهش گفت خدا قبول کنه........... هول شد گفت چشم حتمأ!!!!!!!
واقعی واقعی
امروز آب گوشت داشتیم من و خواهرم هم سر استخوناش دعوا میکردیم بعد مامانم از تو آشپزخونه داد میزنه میگه :مگه شما سگین که سر استخون دعوا میکنین به اونا دست نزنین ماله باباتونه
تولد دوستمه پشت کامپیوتر نشستم دارم تلفنی باهاش حرف میزنم برگشته میگه سارا رو واسه تولدم دعوت نکردم، بهش میگم چرا؟! اونکه تولدش تورو دانلود کرده بود.. برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:56 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:26 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:23 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:23 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:19 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
این برگه منه برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:16 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
خخخخخخخخخخخ برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:15 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:15 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
معلم در حد مایکل جکسون!!
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:14 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
چقدخوب کاراته بازی میکنن
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:11 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
خعلی شیک ومجلسی طرفتو لهـ کن
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:10 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
کدومشــــــــــــــــ برندســـــــــــــــــ؟؟؟؟
ولی یه داستان بتون بگم
شیخی با مریدان استقلال و پرسپولیس در صحرا نشسته بود
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 11:6 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
من بزرگترین مشکل کودکیم این بود که نکنه یه وقت یادم بره نفس بکشم خفه شم بمیرم!!! همچین موجودی بودم من :-))))) برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 10:36 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
هـیـس
هـیچی نگو
تمام وجود تو مال من است
مردم میگویند حسودم
تو میگویی دیوانه
اما من عاشـقم
عشق... ، حسادت... ، دیوانگی
برچسبها:
+
تاریخ یک شنبه 27 / 10برچسب:,
ساعت 10:25 AM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 9:43 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
نه حالا خدا وكيلي اينا دخترن يا پسر؟؟؟ به اينام ميشه گفت مرد؟؟؟ برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 9:40 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
این شیرماده پس از شکار آهو متوجه می شودکه شکارش بارداربوده، او سراسیمه میشود،... نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد. اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد، عکاس بعدا پی میبرد که شیر سکته کرده است دنیاشون تمیزتر از دنیای ادمهاست.. برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 9:38 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
اعتراف میکنم خیلی سال پیش خونمون یه عالمه مهمون بود و همه میگفتن و میخندیدن که یهو همه جا ساکت شد، منم تصمیم گرفتم یه سوال که خیلی منو درگیر خودش کرده بود رو اون موقع بپرسم ، آقا برگشتم گفتم یه سوال دارم، همه کنجکاو شدن، گفتم وقتی بچه به دنیا میاد از کجا میفهمن پسره یا دختر ؟؟ همه زدن زیر خنده، منم متعجب شده بودم که چرا میخندین و رو سوالم پافشاری میکردم و میگفتم واقعا از کجا میفهمن، که مامانم بهم گفت فعلا بیخیال شو بعدا بهت میگم ! الان که به اون موضوع فکر میکنم میبینم عجب سوتی دادم !!
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!
* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!
حتما شنیدید که به متولدین دهه ۸۰ میگن گودزیلا.؟؟ البته من بشخصه معتقدم اینا گودزیلارو هم رد کردن!!
اعتراف میکنم چند روز پیش دبیر نداشتیم،کلاس ما هم به شیطنت معروفه(چون من دانش آموزشم دیگه!)دوستمو تو سالن دیدم،به بچه ها گفتم بیاین درو بگیریم تا اذیتش کنیم.ازقضا مدیرمون یه دبیر شیمی رو واسه ما فرستاده بود.اینا پشت در منتظر بودن و در میزدن ،ما هم درو گرفته بودیم.داد زدم گفتم ناخناتو نشون بده،بعد از چند دقیقه فهمیدیم اون دبیر شیمیه بوده.معاون گفت ازانضباط همتون دو نمره کم میکنم.
تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!
یه بار رفته بودیم بیرون یه پسره بهم گفت بخورمت! منم بهش گفتم گ... نخور!
اعتراف می كنم یه بار سر كلاس خوابم برده بود استاد می خواست از كلاس بیرونم كنه 3 دفعه گفت برو بیرون! گفتم: چشم الان می رم (اما هر كاری می كردم نمی شد!) دفعه آخر كه داد زد گفت پس چرا نمیری؟ منم داد زدم گفتم بابا! پام خواب رفته!
برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 3:3 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
قیافه ی پسرا وقتی میخوان برن دعوا برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 3:1 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
آخ اگه دستم بهت میرسید برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 3:0 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
عکس نگیر . . . خجالت میکشم برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:57 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
آخیــــی الانه که بترکه ! برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:56 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
نگید از این کارا نمیکردید برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:55 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
ای جوووونم برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:54 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:54 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
وای اینو اووووووف
برچسبها:
+
تاریخ دو شنبه 21 / 10برچسب:,
ساعت 2:53 PM نویسنده
گیلدا❤ (✿◠‿◠)
قیافه ی من وقتی از مامانم یه چیزی میخوام
برچسبها: |